اسمت ناز داره. با گفتن اسم قشنگت حال روحم عوض میشه. دختری که برا همه دیناست و برا من دینایی. دینایی ینی همون دینا که عشق دل منه، ینی همون دینا که من جونمو براش میدم، ینی همون دینا که شده همه زندگی من. دینایی ینی عشق. شنیدی که چطور از ته دلم اسم نازت رو صدا میزنم، شنیدی صدای بالا نیومدن نفس هام رو موقع صدا زدن اسمت. دیدی عوض شدن حالم رو با اولین دینایی گفتنم و شروع عشقبازی با اسمت. اما همه این ها یه طرف، وقتی خودت به خودت میگی " دینایی" یه طرف. میدونی چرا این سطرها دارن نوشته میشن؟ چون این جمله تو حالم رو عوض کرده؛
" نمیخوای ی سر به دیناییت بزنی "
عشقم، وجودم، نفسم، دینایی گفتنت ینی دینایی گفتن من رو حس کردی. دینایی گفتنت ینی حس دلم رو وقتی صدات میزنم درک کردی و فهمیدی. وقتی تو میگی دینایی این اسم قشنگ تر و دیوونه کننده تر میشه. وقتی زبون شیرین تر از عسلت میگرده و میگه دینایی، این دل دوباره عاشقت میشه. دینایی جانم منی که با دینایی گفتن تو آشوب میشم، چطور اون "ت" آخر دینایی رو تحمل کنم؟ "ت" برای همه یه حرفه از بین همه حروف. برای من دنیا دنیا ارزش داره. برای من ینی اینکه عشقم خودش رو برای من میدونه. ینی عشقم باور داره که مال من میشه. ینی عشقم خودش رو داده به من. "ت" آخر دینایی بهترین هدیه س که تا حالا گرفتم. "ت" آخر دینایی به من امید میده، چون ینی دینایی مال منه. کلمه ها تموم شد و حس من نسبت به این جمله تو تموم نشد. شاید بتونم با این یه جمله کمی حسم رو بهت منتقل کنم چون من رو تو این حال دیدی. دینایی، این جمله باعث شد عشقت توی دلم جوشید و جوشید و لبریز شد .
با اومدنت عشق شیرینم، زندگی و نگاهم رو عوض کردی. چشمان تو ایمان من شد. وقتی فکر میکنم میبینم واقعا عشقت تاوان من شد. دینایی عزیزم قبل از تو من عاشق نبودم .
مو به مو قدم قدم به زلف تو قسم قسم رسیده عشق تو به جان من
به یاد تو نفس نفس بریده ام از این قفس زندان است جهان من
عشقت چرا تاوان من شد رفتی غمت پایان من شد
از هر گناهی توبه کردم چشمان تو ایمان من شد
تو را چون جان خود میدانمت تو را چون سایه مپندارمت
هر چه تو دوری من صبورم
مرا از غم جدا نمیکنی مرا یک دم صدا نمیکنی من که گذشتم از غرورم
قبل از تو من عاشق نبودم
تو آمدی با هر نگاه مرا گرفتارم کنی این قرار ما نبود از عشق بیزارم کنی
به یاد تو من بی قرارم ای وای هنوز چشم انتظارم
تو را چون جان خود میدانمت تو را چون سایه مپندارمت
هر چه تو دوری من صبورم
مرا از غم جدا نمیکنی مرا یک دم صدا نمیکنی من که گذشتم از غرورم
قبل از تو من عاشق نبودم
درباره این سایت